۱۷ شهریور ۱۳۸۹

پایان نامه

درود بر همه دوستان
برای خواندن شروع نامه بر روی لینک زیر کلیک کنید


جهنم افکار

Thesis

Hi all friends Start to read the letter click on the link below

Hell thoughts

۱۳ شهریور ۱۳۸۹

پاییز

"اکنون آنان مرا آسوده می‌گذارند
به غیبتم خو خواهندکرد
چشمانم را به‌هم‌می‌گذارم و
پنج تنها پنج چیز آرزو می‌کنم
پنج برگزیده‌.
نخست مهری جاودانه.
دیگر دیدار پاییز
که نمی‌دانم بودن را بی برگ‌های رقصان
برگ‌هایی که به خاک می‌افتند.
سوم زمستان شگرف
بارانی که دوستش دارم
زبانه‌های سرما بر صورتم، برف
چهارم تابستان
ِبه‌سان هندوانه‌ای فربه.
و پنج آن چشمان توست "ماتیلدا"
بی چشمانت خوابم آواره است
بودم نه در نگاهت نبوده است.
برایت بهار را قربان کردم تا
امتداد نگاهت بهار من باشد.
دوستان
تمام آرزویم این‌ها ست
کمی بیش از هیچ، اندکی کم از همه‌چیز."

قسمتی از "من سکوت می‌خواهم"
"پابلو نرودا"
Fall
"Now they leave me comfortable
Ghybtm accustomed to Khvahndkrd
My eyes and Bhhmmygzarm
Five only five things I wish
Five selected.
Mehri first immortal.
Other Fall meet
I do not know that being without leaves Dancing
Leaves the soil Myaftnd.
The third dramatic winter
I love the rain
Zbanhhay cold on my face, snow.
Summer Charm
Behsan Hndvanhay fat.
And its five eyes "Matilda"
Without sleep your eyes are displaced
I was not watching is not.
I sacrifice for you until spring Spring
is watching me along.
Friends
Wish all these sets
Little more than nothing, a little less of everything.
" Part of the "I want to silence"
"Pablo Neruda"

۵ شهریور ۱۳۸۹

اولين بار چه كسي از دماغ فيل افتاد؟!

«از دماغ فيل افتادن» ضرب المثلي كه از ديرباز ميان مردم رد و بدل مي شود، به كسي اطلاق مي شود كه به اصطلاح، خودش را بسيار مي گيرد. يعني به زبان صريح تر، كسي كه از خودراضي باشد و تكبر و خودبيني اش ديگران را آزار دهد، مردم درباره اش مي گويند «فلاني از دماغ فيل افتاده». مهدي پرتوي آملي، نويسنده و محقق كتاب جامع «ريشه هاي تاريخي امثال و حكم» معتقد است كه ريشه اين ضرب المثل به زمان حضرت نوح باز مي گردد. داستان از اين قرار بود كه حضرت نوح كه از سوي خداوند مامور مي شود تا از تمام موجودات كره زمين يك جفت در كشتي معروفش بگذارد تا سيل و طوفان نسل آنان را منقرض نكند،‌ يك روز ديد كه كشتي پر از فضولات حيوانات شده است. همراهان حضرت نوح گله به نزد پيامبر مي برند و او هر چه مي انديشد براي تخليه فضولات آن همه حيوان، فكري به ذهنش نمي رسد. پس دست به دعا مي برد و از خداوند مي خواهد كه در اين طوفان، آنان را از فضولات و بوي آن نجات دهد. خداوند هم به او دستور مي دهد كه دستي به پشت فيل بزند. حضرت نوح به محض اين كه دستور را مي شنود، آن را عملي مي كند. دستي به پشت حيوان عظيم الجثه يعني فيل مي زند و ناگهان از دماغ بزرگ فيل، يعني خرطومش يك خوك مي افتد زمين. خوك هم به محض اين كه پايش به زمين مي رسد شروع مي كند به خوردن فضولات و كثافات و كشتي ظرف چند ساعت، مثل روز اول، پاك و پاكيزه مي شود. در همين هنگام مي گويند، ابليس كه از پاكيزگي كشتي ناراحت شده بود، دست به پشت خوك مي زند و ناگهان از دماغ خوك، موشي بيرون مي جهد. موش شروع مي كند به خرابكاري و آنقدر به كارش ادامه مي دهد كه نزديك است كشتي سوراخ شود. خداوند كه اين را مي بيند به نوح دستور مي دهد تا دوباره دستي به پشت شير بمالد. هنوز حضرت نوح دستش را از پشت شير برنداشته بود كه ناگهان از دماغ شير درنده، گربه به زمين مي افتد و به دنبال موش مي افتد. پس طبق روايات اسلامي سه حيوان پس از طوفان نوح به جهان هستي گام گذاشتند و پيش از آن وجود نداشتند: خوك، گربه و موش. حال ببينيم ارتباط خوك كه از دماغ فيل افتاده است چه ربطي دارد به آدم هاي متكبر و از خود راضي. مهدي پرتوي آملي در اين باره آورده است: «از آنجا كه فيل حيوان عظيم الجثه اي است و عظمت و هيبتش دل شير را مي لرزاند، لذا آنچه از دماغ فيل افتاده: «حتي اگر خوك مفلوك هم باشد» در مورد افراد خودخواه متكبر معجب مورد استفاده و ضرب المثل قرار گرفته است.»
اما به نظر مي رسد كه چهره خود خوك هم در كاربرد اين ضرب المثل درباره آدم هاي از خود راضي، بي ارتباط نيست. خوك همان طور كه همگان مي دانند دماغي سربالا دارد و چشم هاي ريزش هم طوري است كه انگار هميشه از بالا، آن هم از بالاي دماغ سربالايش به بقيه چيزها نگاه مي كند. چنانچه اصطلاح ديگري هم در مورد آدم هاي از خود راضي به كار مي رود: «طرف چنان دماغش را بالا مي گيرد و راه مي رود كه انگار ... .» علي اكبر دهخدا در «امثال و حكم» خود، جلوي ضرب المثل «از دماغ فيل افتاده» فقط نوشته است: «بسيار برتن و متكبر است.» احمد شاملو در «كتاب كوچه» يادي از اين ضرب المثل نكرده است. اما جوانان امروز اصطلاحاتي به جاي اين ضرب المثل به كار مي برند كه در اين سال ها ساخته شده است. «طرف براي خودش پپسي باز مي كند»، «طرف براي خودش كارت تبريك مي فرستد». در «فرهنگ لغات زبان مخفي» نوشته دكتر مهدي سمائي اشاره اي به اصطلاحات جوانان كه متضمن اين مضمون باشد، ديده نشد.
The first who fell from the elephant nose? "Elephant nose from falling" proverb among the people who long to be exchanged, someone refers to the term itself can be very. The more explicit language, someone who is proud and Khvdbyny Khvdrazy her to hurt others, people say about it, "certain of the fallen elephant nose." M. Amoli radiation, writer and researcher, comprehensive "historical roots adage" believes that the root of this proverb to the time of Noah returned. This was the story of Noah, which is the agent of God to all creatures on earth a pair of famous ships to leave their flood and storm generation does not become extinct one day and saw that the ship is full of animal waste. Noah relatives flock to the brand with the prophet and what he thinks it all for the discharge of animal waste, the intellectual does not mind. So pray to the Lord wants to win and that this storm, they smell of waste and to save it. God, he also ordered that the hand behind the elephant calls. As soon as Noah hears that command, it makes practical. Hand back the giant animal elephant up the big elephant nose suddenly, the earth falls Khrtvmsh a pig. The pig as soon as that reaches the ground monitoring begins to eat waste and Ksafat and ship within hours, like the first day, be clean. Meanwhile they say, that Satan was upset ship cleanliness, hand to back up the pigs suddenly pig nose, mouse Jhd out. Mouse begins to sabotage his work and so much more that the ship is close to the hole. God sees that the command to Noah will back up again manually Bmald milk. Noah still her hand which was not taken milk from the back of the nose suddenly fierce lion, the cat falls to the ground and looking mouse falls. So according to Islamic traditions after the storm Tuesday animals Noah left and step to the universe did not exist before: pigs, cats and mice. Now see that pig nose elephant communication has been the connection to what people arrogant and cocky. M. Amoli radiation has on this: "Since the elephant is a giant animal, and the greatness of heart and Hybtsh milk is struck, so that the fallen elephant nose:" Even if the pig is miserable too "arrogant, selfish people in Mjb used and has been saying. " But it seems that pig face in the application of this proverb about people from satisfaction, is no relation. Pig As everyone know Srbala nose and eyes, so the loss is always up as if it too high to rest Srbalaysh nose looks. If the term in another case of people satisfied with their work goes: "so Dmaghsh side takes up and walks as if ... . " Ali Akbar Dehkhoda in "saw" his front saying "fallen from the elephant nose" is just written: "is very proud and arrogant." Ahmad Shamlu in "Book Alley» Yady this proverb is not. But young people today, instead of terms used in this proverb is that these years are made. "Pepsi side opens for himself," for his party, sends greeting. " The "secret language dictionary written by M. Smayy a reference to terms that involve the youth of this theme is observed.

۲۶ مرداد ۱۳۸۹

خواندنی


یک خانواده معروف در شهری در نزدیکی دریاچه میشیگان امریکا پسر 25 ساله خود را در حادثه آتش سوزی منزل در چهارم ژوئن امسال از دست داد.

این پسر که دو هفته قبل از حادثه از دانشگاه Wisconsin-Madison فارغ التحصیل در رشته MBA شده بود ، برای دیدن خانواده اش به خانه می آید. بعد از صرف ناهار با پدر به اتاقش می رود تا قبل از آمدن مادرش به خانه و دیدن او، کمی استراحت کند. اما مدتی بعد همسایه ها با دیدن آتش به 911 زنگ می زنند. متاسفانه پسر خانواده در این حادثه جان خود را از دست می دهد .
وقتی پلیس علت حادثه را جستجو می کند متوجه می شود که او از laptop در تخت موقع استراحت استفاده می کرده است.
استفاده از لپ تاپ در تخت بدلیل اینکه فن دستگاه بسیار گرم می شود و قابلیت خنک کردن سیستم را نخواهد داشت گاز مونواکسید کربن تولید می کند که کشنده و بی بو است و موجب خفگی می شود. همچنین دستگاه آتش می گیرد و خانه می سوزد.
تحقیقات نشان دادن این پسر ابتدا از خفگی فوت نموده و سپس آتش سوزی رخ داده است.
لطفا مراقب باشید و هیچگاه در تخت و جایی که پتو و ملافه یا شرایطی مشابه وجود دارند که موجب گرم شدن لپ تاپ می شود، از این دستگاه استفاده نکنید.
لطفا لینک این مطلب را برای همه بفرستید تا جان افراد را نجات دهید.

۱۷ مرداد ۱۳۸۹

نگاهی به " مردی که لب نداشت " اثر احمد شاملو

يه مردي بود حسين‌قلي
چشاش سيا لُپاش گُلي
غُصه و قرض و تب نداشت
اما واسه خنده لب نداشت. ــ

خنده‌ي بي‌لب کي ديده؟
مهتاب ِ بي‌شب کي ديده؟
لب که نباشه خنده نيس
پَر نباشه پرنده نيس.

۶ مرداد ۱۳۸۹

چگونگی تفکر

روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد...

یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!

یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!

یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!

یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت وجود ندارند!!!

یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!

یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!

یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!

یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!

یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!

سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آورد...!


آنکه می تواند انجام می دهد و آنکه نمی تواند انتقاد می کند.

جرج برناردشاو

۲۲ تیر ۱۳۸۹

شوریده دل

چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان نه به دستی ظرفی را چرک میکنند نه به حرفی دلی را آلوده تنها به شمعی قانعند واندکی سکوت......
-حسین پناهی